چلیپا
این وبلاگ ترکیبی از دلنوشته های خودم و مطالبی در رابطه با موضوعات مورد علاقه و جذاب برای خودم می باشد.
نويسندگان


موضوعات مرتبط: هنر ، ادبی ، ،
برچسب‌ها:
[ سه شنبه 8 ارديبهشت 1400برچسب:میلاد,امام حسن مجتبی (ع),رمضان,1400/02/08, ] [ 8:12 ] [ رهگذر ]


موضوعات مرتبط: هنر ، عکس ، ادبی ، شعر ، ،
برچسب‌ها:
[ یک شنبه 27 مهر 1399برچسب:ربیع الاول,ماه,مهر,1399, ] [ 17:25 ] [ رهگذر ]


موضوعات مرتبط: هنر ، عکس ، ادبی ، شعر ، ،
برچسب‌ها:
[ یک شنبه 19 شهريور 1398برچسب:عاشورا,1398,شهادت,ظهر,دل کندن, ] [ 12:30 ] [ رهگذر ]

 

روزه یعنی نفس خود پاک کن

قلب ابلیس درونت چاک کن

راه پرواز است سوی آسمان

ماه گردیدن بسان عاشقان

 

التماس دعا


موضوعات مرتبط: پیامک ، مذهبی ، ادبی ، شعر ، ،
برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 8 خرداد 1398برچسب:ماه رمضان,التمای دعا,1398, ] [ 17:19 ] [ رهگذر ]

خداحافظ ای نخــــــــل ها چاها

دگر نشـــــنوید از علـــــــــی آه ها

که شام علــــــــی گشته دیگر سحــــــر

که امشــــــــب رود نزد پیغمـــــــبر . . .


موضوعات مرتبط: پیامک ، مذهبی ، ادبی ، شعر ، ،
برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 5 خرداد 1398برچسب:شب قدر ,شب شهادت حضرت علی(ع),20رمضان 1440, ] [ 19:45 ] [ رهگذر ]

ﻣﺤﺮﺍﺏ! ﻧﺎﻟﻪ ﺍﺯ ﺩﻝ ﺧﻮﻧﯿﻦ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ:

ﯾﺎ ﻓﺎﻃﻤﻪ! ﺩﻋﺎﯼ ﻋﻠﯽ ﻣﺴﺘﺠﺎﺏ ﺷﺪ***

ﻣﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﺷﺪ ﺳﻔﯿﺪ ﺯﻫﺠﺮﺍﻥ ﻓﺎﻃﻤﻪ***

ﺟﺮﻣﺶ ﻣﮕﺮ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﻥ ﺧﻀﺎﺏ ﺷﺪ؟***


موضوعات مرتبط: ادبی ، شعر ، ،
برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 3 خرداد 1398برچسب:شب قدر,شب ضربت خوردن حضرت علی(ع),18رمضان1440, ] [ 18:0 ] [ رهگذر ]


موضوعات مرتبط: ادبی ، شعر ، ،
برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 26 ارديبهشت 1398برچسب:وفات حضرت خدیجه, 10 رمضان1440, 1398, ] [ 17:14 ] [ رهگذر ]

تو این پست سعی خواهم کرد بهترین متن های زیبا ، جملات زیبا و انرژی مثبت رو گردآوری و درج کنیم امیدوارم استفاده ببرید.


موضوعات مرتبط: ادبی ، ،
برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ چهار شنبه 4 بهمن 1396برچسب:متن های زیبا,جملات زیبا,انرژی مثبت,ادبی, ] [ 15:25 ] [ رهگذر ]

 

May the good times and treasures of the present
become the golden memories of tomorrow.
Wish you lots of love, joy and happiness.

 

MERRY CHRISTMAS


 

 

خدا کنه که گنج ها و لحظات خوب امروز خاطرات طلایی فردای تو را شکل دهند
برایت ارزوی خوبی و خوشبختی و عشق میکنم.

 

کریسمس مبارک.

 


موضوعات مرتبط: ادبی ، شعر ، ،
برچسب‌ها:
[ یک شنبه 3 دی 1396برچسب:تبریک,کریسمس,زبان انگلیسی,2018, ] [ 16:10 ] [ رهگذر ]


موضوعات مرتبط: ادبی ، شعر ، ،
برچسب‌ها:
[ سه شنبه 30 آذر 1396برچسب:متن ادبی,شب یلدا,آیین ایرانی,شب عاشقان, ] [ 9:7 ] [ رهگذر ]

امشب آخرین دقیقه آذرماه را ورق می زنیم و شمع های روشن زرد پاییز را فوت می کنیم. شب آغاز زمستان است، چراغ خانه ها هنوز بیدارند و خانه نشینان گرد آتش گرم دوستی، نشسته اند و خاطرات دیروز را پلک می زنند. آن طرف هندوانه ای که ضربات چاقو خون سرخش را جاری کرده و این طرف مادر بزرگ که تسبیح فیروزه ای رنگش را بارها مرور می کند. همه گرد هم آمده اند تا از روزهای خوب خدا سخن بگویند و به بهانه یلدا این طولانی ترین شب سال، فارغ از پیچ و خم های زندگی همدیگر را به شنیدن خاطرات خوب خویش میهمان کنند.


موضوعات مرتبط: مناسبتی ، ادبی ، ،
برچسب‌ها:
[ سه شنبه 30 آذر 1396برچسب:شب یلدا,متن ادبی,آیین ایرانی, ] [ 17:4 ] [ رهگذر ]

کم باش، ولی خودت باش

اصلاً هم نگران کم شدنت نباش!

آن کس

که اگر کم باشی گمت کند،

همانی است که اگر زیاد باشی حِیفَت می کند....


موضوعات مرتبط: ادبی ، درس زندگی ، ،
برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 10 آبان 1396برچسب:بانوی گل,متن ادبی,کم و زیاد,درس زندگی, ] [ 10:13 ] [ رهگذر ]


موضوعات مرتبط: ادبی ، طنز ، ،
برچسب‌ها:
[ سه شنبه 16 شهريور 1396برچسب:یوم القاطی,متن ادبی,طنز,کولر,روز, ] [ 8:30 ] [ رهگذر ]


موضوعات مرتبط: ادبی ، ، درس زندگی ، ،
برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 17 تير 1396برچسب:چی مینویسی برام؟,متن زیبا,قلم و کاغذ, ] [ 8:8 ] [ رهگذر ]


موضوعات مرتبط: ادبی ، ،
برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 14 تير 1396برچسب:حس و حال,متن زیبا,احسان صادقی, ] [ 13:2 ] [ رهگذر ]


موضوعات مرتبط: ادبی ، درس زندگی ، ،
برچسب‌ها:
[ شنبه 23 ارديبهشت 1396برچسب:فقط خدا,متن ادبی,خلق, ] [ 18:29 ] [ رهگذر ]


موضوعات مرتبط: پیامک ، مناسبتی ، ادبی ، ،
برچسب‌ها:
[ یک شنبه 29 اسفند 1395برچسب:زن که باشی,,,,روز زن,متن ادبی, ] [ 13:4 ] [ رهگذر ]


موضوعات مرتبط: عکس ، ادبی ، ،
برچسب‌ها:
[ دو شنبه 23 اسفند 1395برچسب:متن,شمع,عارفانه,بلیدن به خود, ] [ 10:14 ] [ رهگذر ]


موضوعات مرتبط: ادبی ، ،
برچسب‌ها:
[ سه شنبه 3 اسفند 1395برچسب:کنار تو,متن ادبی,زمستان, ] [ 14:27 ] [ رهگذر ]

دروغ بگو تا باورت کنند
آب زیر کاه باش تا بهت اعتماد کنند
بی غیرت باش تا آزادی حس کنند
خیانت هایشان را نادیده بگیر تا آرام باشند
کذب بگو تا عاشقت شوند
هرچه نداری بگو دارم
هرچه داری بگو بهترینش را دارم
اگه ساده ای  ، اگه راستگویی ، اگه باوفایی ، اگه با غیرتی
اگه یکرنگی بدان که همیشه تنهایی رفیق …


موضوعات مرتبط: ادبی ، ،
برچسب‌ها:
[ سه شنبه 26 بهمن 1395برچسب:یکرنگی,متن زیبا,تنهایی, ] [ 10:28 ] [ رهگذر ]

دقایقی را که به عیب جویی دیگران می گذرانیم، اگر صرف اندیشیدن به عیبهای خود کنیم، فایده های زیادی می بریم که کوچکترین آن خودشناسی است.((؟))


موضوعات مرتبط: ادبی ، ،
برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ چهار شنبه 1 دی 1395برچسب:متن ادبی,زیبا, ] [ 11:30 ] [ رهگذر ]




وا کن کمی از راه تماشا، ای اشک!
امروز دلم دوباره، مهمان دارد

درود بر تمام تنهایی ات،
که حتی از دیدن فرزند، محرومت کردند!


درود بر غربت دیر آشنایت،
که یاد مدینه را در نگاهت زنده می کرد!

درود بر عطر کلامت، که حضور بهاری ات را
به سراسر گیتی، بشارت می داد!


درود بر جهاد فی سبیل اللّه تو،
که پایانش به «شهادت» ختم شد.

مولا جان! دست هامان خالی، چشم هامان پر از اشک
و سینه هامان از داغ شهادتت، لبریز است.

فانوس به خون نشسته مژه هامان را نذر سقاخانه عشق می کنیم
و پیشانی ارادت به آستان آسمانی ات می ساییم؛
گوشه چشمی به ما کن، مولا!


موضوعات مرتبط: مذهبی ، ادبی ، شعر ، ،
برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 18 آذر 1395برچسب:شهادت,امام حسن عسگری,متن ادبی,شعر, ] [ 7:48 ] [ رهگذر ]
سلام خوبی؟منو میشناسی؟من همونم که تورو همیشه اذیتت میکنم همون که میگه خیلی دوست داره اما اذیتت میکنه ها!!!چرا دیگه حالمو نمی پرسی میدونم باهام قهری اما بذار یه چیزی بگم میدونم ناراحتت میکنه اما توبزرگی مثل من قلبت کوچیک نیست که زود ترک برداره!!!

صبح که از خواب بیدارشدم رفتم ملاقات خودم جلوی اینه چقدر لاغر چقدر رنگ پریده چقدرتنهاو چقدر سرگردان ازخودم وحشت کردم زود خودمو کنار کشیدم قلبم تندتند میزد نه من اینو نمیشناسمش تو میشناسیش؟

خدایــــا چقدر تنش زخمی چرا؟

خدایـــا مگه این بنده تو نیست چرا اینقدر تنهاست؟

خدایا چه وحشی اینجوری ناامید وسرگردونش کرده؟

خدایا اونی که الان ایننقدرداغونش کرده کجاست؟

خدایـــــــا این ادمت خیلی تنها وخسته ست نگاهش کن پرا بغض هایه که تمومی نداره خدایااگه بدم یا بدی کردم منوببخش بذار سرمو بذارم روشونه مهربونتو اشک بریزم اندازه تما م لحظه های زجراور زندگیم خدایا دلتنگتم دلم شکسته بیا ببرش پیش خودت من بدم اما تو که خوبی مهربونی نگاش کن دیگه حتی توان گریه کردنم نداره فکر کنم دیگه وقتش ببریش پیش خودت!!!

راستی اون منتظرت میمونه ها!!!


موضوعات مرتبط: ادبی ، ،
برچسب‌ها:
[ دو شنبه 5 آذر 1395برچسب:نامه,خدا,متن زیبا,متن زیبا, ] [ 8:56 ] [ رهگذر ]


غدیر گلبانگ عاشقانه و جاودانه هستی است. غدیر یک اتفاق ساده نیست، یک گزینش رحمانی است. آبشاری که از غدیر جریان یافت، نور را در همه گیتی پراکند. عشق را جانی تازه بخشید. حیات را طراوتی نو داد و محبت و دوستی را پدید آورد.


موضوعات مرتبط: ادبی ، ،
برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ یک شنبه 30 شهريور 1395برچسب:عید غدیر,متن ادبی,حضرت علی,عید ولایت, ] [ 8:15 ] [ رهگذر ]


موضوعات مرتبط: ادبی ، شعر ، ،
برچسب‌ها:
[ یک شنبه 17 مرداد 1395برچسب:باب الجواد,امام رضا,اذن دخول,متن ادبی,حاجت روا, ] [ 17:28 ] [ رهگذر ]


موضوعات مرتبط: ادبی ، طنز ، ،
برچسب‌ها:
[ یک شنبه 21 تير 1395برچسب:مذاکرات,متن طنز,پشه,تابستان,خون, ] [ 16:27 ] [ رهگذر ]


موضوعات مرتبط: ادبی ، ،
برچسب‌ها:
[ سه شنبه 8 تير 1395برچسب:آرزو+شب قدر+متن ادبی+فرج, ] [ 14:7 ] [ رهگذر ]


موضوعات مرتبط: ادبی ، طنز ، ،
برچسب‌ها:
[ شنبه 23 خرداد 1395برچسب:گرگ ناراحت,نامری,متن ادبی,انسانها, ] [ 7:39 ] [ رهگذر ]


موضوعات مرتبط: ادبی ، طنز ، ،
برچسب‌ها:
[ دو شنبه 10 خرداد 1395برچسب:خواندن متن وارونه,توانایی,متن عارفانه,نون,خربزه, ] [ 8:40 ] [ رهگذر ]

روزگاری بود میوه اش فتنه ، خوراکش مردار ، زندگی اش آلوده ، سایه های

ترس شانه های بردگان را می لرزاند . تازیانه ستم ، عاطفه را از چهره ها

می سترد . تاریکی ، در اعماق تن انسان زوزه می کشید و دخترکان بی

گناه ، در خاک سرد زنده به گور می شدند . و در این هنگام بود که محمد

(ص) بر چکاد کوه نور ایستاد و زمین در زیر پاهای او استوار گردید .

بعثت رسول اکرم مبارک باد .


موضوعات مرتبط: ادبی ، ،
برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 16 ارديبهشت 1395برچسب:متن ادبی,مبعث,حضرت محمد, ] [ 11:27 ] [ رهگذر ]


موضوعات مرتبط: عکس ، ادبی ، ،
برچسب‌ها:
[ دو شنبه 11 فروردين 1395برچسب:متن ادبی,مادر,روز مادر,عکس,متن زیبا, ] [ 7:38 ] [ رهگذر ]


موضوعات مرتبط: ادبی ، شعر ، ،
برچسب‌ها:
[ دو شنبه 9 فروردين 1395برچسب:گر تو آزاد نباشی,تا آوای بیداری,فریدون مشیری,متن ادبی, ] [ 18:33 ] [ رهگذر ]


موضوعات مرتبط: هنر ، عکس ، ادبی ، ،
برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 7 فروردين 1395برچسب:یاد گرفتم که,عکس,متن زیبا,4 درس برای زندگی, ] [ 8:24 ] [ رهگذر ]

سکوت گورستان را می شنوی؟!

دنیا ارزش دل شکستن را ندارد!

می رسد روزی که هرگز در دسترس نخواهیم بود ...

خاک آنتن نمی دهد، که نمی دهد!

ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﺖ ...

ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ غصه ﻫﺎﯾﺖ ...

ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﻫﺮ ﭼﻪ که ﺧﯿﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﻧﺎﺁﺭﺍﻡ می کند ...

ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻮ ﺑﺒﯿﻨﻢ ...

ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻧﻔﺲ کشیده ای؟!

ﭘﺲ ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ ...

ﻋﻤﯿﻖ ﻧﻔﺲ بکش ...

ﻋﻤﯿﻖ ...

عشق ﺭﺍ ...

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ...

بودن را ...

ﺑﭽﺶ ...

ﺑﺒﯿﻦ ...

ﻟﻤﺲ کن ...

ﻭ ﺑﺎ تک تک ﺳﻠﻮل هایت لبخند بزن ...

انسان ها آفریده شده اند؛

که به آنها عشق ورزیده شود ...

اشیاء ساخته شده اند؛

که مورد استفاده قرار بگیرند ...

دلیل آشفتگی های دنیا این است؛

که به اشیاء عشق ورزیده می شود

و انسان ها مورد استفاده قرار می گیرند!

 

«نلسون ماندلا»

 


موضوعات مرتبط: ادبی ، ،
برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 22 بهمن 1394برچسب:دنیا,متن زیبا,متن ادبی, ] [ 19:26 ] [ رهگذر ]


موضوعات مرتبط: عکس ، ادبی ، ،
برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 3 بهمن 1394برچسب:یادمان باشد,ربط داشتن,بی ربط بودن,متن,عکس, ] [ 9:15 ] [ رهگذر ]

ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﮐﻔﺶ ﻗﺸﻨﮓ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺍﺯﺵ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺷﻢ ﺍﻭﻣﺪ، ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺮﺍﻡ ﺗﻨﮓ

ﺑﻮﺩ ﻭ ﭘﺎﻣﻮ ﻣﯽ ﺯﺩ

ﺧﺮﯾﺪﻣﺶ !!

ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ :ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻧﺒﺎﺵ،ﺟﺎ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ...!

ﻣﺪﺗﻬﺎ ﮔﺬﺷﺖ ﺍﻣﺎ ﺍﻭﻥ ﮐﻔﺶ ﺟﺎ ﺑﺎﺯ ﻧﮑﺮﺩ .


ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ ﺗﻮ ﻣﺴﯿﺮﺍﯼ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻣﯽ ﭘﻮﺷﻤﺶ ﺍﻣﺎ ﺑﺎﺯﻡ ﺍﺫﯾﺘﻢ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ

ﭘﺎﻫﺎﻣﻮ ﺯﺧﻢ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ

ﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺷﺘﻢ...

ﺗﺎ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ،

ﺍﻭﻥ ﮐﻔﺶ ﺭﻭ ﮐﻨﺎﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ !

ﺍﻣﯿﺪ ﻣﻦ ﻭﺍﺳﻪ ﺟﺎ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﻭﻥ ﮐﻔﺶ ﺑﯽ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﻮﺩ .

ﺍﻭﻥ ﮐﻔﺶ ﺳﺎﯾﺰ ﭘﺎﯼ ﻣﻦ ﻧﺒﻮﺩ

ﺩﺭﺳﺘﻪ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻤﺶ، ﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﻣﻦ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺭﺩ !

ﺧﻼﺻﻪ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﮐﻔﺶ ﻫﯿﭽﯽ ﻭﺍﺳﻢ ﻧﻤﻮﻧﺪ ﺟﺰ

ﺯﺧﻢ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﭘﺎﻫﺎﻡ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ...

ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻫﻢ ﺩﺭﺳﺖ ﻫﻤﯿﻦ ﻃﻮﺭﻧﺪ !

ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻨﺎﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﺸﻮﻥ ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺳﺎﯾﺰ قلبتون ﻧﻤﯽﺧﻮﺭﻥ

ﺣﺎﻻ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘشون ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎشی

ﺁﺧﺮﺵ ﻓﻘﻂ ﺯﺧﻤﺎﺷﻮﻥ ﺑﺠﺎ ﻣﯿﻤﻮﻧﻪ....


موضوعات مرتبط: پیامک ، ادبی ، ،
برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 2 بهمن 1394برچسب:کفش,قشنگ,آدم,متن زیبا,متن ادبی, ] [ 10:16 ] [ رهگذر ]

 

باید از جنگیدن با مرد اجتناب کرد، نه صرفاً به خاطر حفظ غرور او بلکه همچنین به خاطر حراست از شأن و منزلت خود! هیچ چیز به اندازه ی زن شوریده حال و دیوانه؛ بی جاذبه و ناخوشایند نیست، زنی که به جای قدرت زنانه، از قدرت زبانش استفاده می کند شهره ی آفاق است. جنگیدن، زن را نزد مرد و نزد خودش زشت و ناخوشایند می کند. به زنی باهوش و قوی نیاز است تا مردش را خلع سلاح کند، نه با خشم بلکه با عشق.

مردان خصوصیات زنانه را به دلیل نرمی و لطافت زن قبول می کنند و نه به دلیل قدرت او.

(منبع: کتاب زن بودن، تونی گرنت)


موضوعات مرتبط: پیامک ، دوستانه ، ادبی ، ،
برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 30 دی 1394برچسب:برخورد,جنگیدن,زن,مرد,متن زیبا,تونی گرنت,کتاب, ] [ 10:12 ] [ رهگذر ]

 

داستان کوتاه درخت قوم بنی اسرائیل , داستان کوتاه درخت , داستان قوم بنی اسرائیل

در میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند : فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند. عابد خشمگین شد ، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح ، بر مسیر او مجسم شد، و گفت: ای عابد ، برگرد و به عبادت خود مشغول باش! عابد گفت : نه ، بریدن درخت اولویت دارد. مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند. عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ابلیس در این میان گفت: دست بدار تا سخنی بگویم ، تو که پیامبر نیستی و خدا بر این کار تو را مامور ننموده است، به خانه برگرد ، تا هر روز دو دینار زیر بالش تو نهم؛ با یکی معاش کن و دیگری را انفاق نما و این بهتر و صوابتر از کندن آن درخت است

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

عابد با خود گفت : راست می گوید یکی از آن به صدقه دهم و آن دیگر هم به معاش صرف کنم و برگشت. بامداد دیگر روز ، دو دینار دید و بر گرفت. روز دوم دو دینار دید و برگرفت. روز سوم هیچ نبود. خشمگین شد و تبر برگرفت.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

باز در همان نقطه ، ابلیس پیش آمد و گفت: کجا؟ عابد گفت : تا آن درخت برکنم ؛ گفت : دروغ است ، به خدا هرگز نتوانی کند و در جنگ آمدند. ابلیس عابد را بیفکند چون گنجشکی در دست! عابد گفت: دست بدار تا برگردم. اما بگو چرا بار اول بر تو پیروز آمدم و اینک، در چنگ تو حقیر شدم؟

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ابلیس گفت: آن وقت تو برای خدا خشمگین بودی و خدا مرا مسخر تو کرد ، که هرکس کار برای خدا کند، مرا بر او غلبه نباشد؛ ولی این بار برای دنیا و دینار خشمگین شدی، پس مغلوب من گشتی


موضوعات مرتبط: ادبی ، داستان ، ،
برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 10 دی 1394برچسب:داستان کوتاه,داستان,درخت, قوم بنی اسرائیل, ] [ 16:23 ] [ رهگذر ]

به چله نشینی آن اتفاق بزرگ، برگشته است، خاتون؛
     
به چله نشینی نیزه های شکسته و علم های افتاده.
   
به چله نشینی هجوم دردها و داغ ها.
   
به چله نشینی چکاچک شمشیرهایی که در نیام، آرام نمی گرفتند.
  
به چله نشینی آمده است خاتون؛ با کاروانی از همسفران جا مانده.
  
آمده است با اشک هایی از دردِ عزیزان روان.
  
با کاروانی که نای برگشتن ندارد؛ کاروانی که رقیه را همراه ندارد.
  
آمده است تا از گم شدگانش، شاید خبری بگیرد!
  
آمده است تا شانه در شانه دشت، سر بر سنگ های داغ بگذارد و بگرید.
   
آمده است تا خبری از لاله هایش بگیرد از باد.
  
آمده است تا گونه های خاک گرفته اش را روی گونه های ترک خورده دشت بگذارد و های های گریه کند.
 
آمده است تا در خاک های متبرک کربلا تیمم کند و نماز شکسته غربت بخواند!
   
آمده است تا چشم در چشم فرات بدوزد و حرفی نزند.
    
آمده است تا خاک ها را بغل بغل در آغوش بگیرد و ببوید و ببوسد. دلش می گیرد؛ وقتی که نماز ظهرش را با اذان علی اکبر آغاز نمی کند!
  
دلش می گیرد وقتی که سر بر خاک ها می گذارد و بوی برادرش را احساس می کند.
 
خاتون کربلا، با کوله باری از غم های عالم، به چله نشینی داغ بزرگ آمده است. دشت در سکوت خویش آرام گرفته است.
  
گویا نه اینکه در این دشت، شیهه اسبان وحشی، گوش تاریخ را کر می کرد!
  
گویا نه اینکه در این بادیه، صدای «هل من ناصر ینصرنی» انعکاسی نداشت!
 
گویا نه اینکه در این برهوت، گودال ها از خون لبریز بود و از زیر سنگ ها، چشمه خون جاری بود!
  
... و دشت چقدر ساکت و آرام، سر بر زانوی غم گذاشته است؛
  
این دشت که چهل طلوع خون را به آغوش کشیده است،
  
این دشت که چهل ظهر بی اذان را جان کنده است،
  
این دشت که چهل غروب سرخ را نفس کشیده است.
  
نه از صدای العطش کودکانی که از لب های ترک خورده شان، خون می چکید خبری است و نه از صدای گریه های رقیه که به دنبال آب، برای اصغر می گشت.
  
... و از آن زمان است که فرات، در خودش شرمنده می جوشد و یارای تموج ندارد.
  
زینب علیهاالسلام ، به چله نشینی داغی بزرگ آمده است؛
  
با حنجره ای از ناگفته ها پر، با قامتی از اتفاقات، خمیده، با چهره ای به اندازه غم های عالم، شکسته.


موضوعات مرتبط: پیامک ، مذهبی ، مناسبتی ، ادبی ، ،
برچسب‌ها:
[ دو شنبه 11 آذر 1394برچسب:با کاروان بی رقیه,اربعین حسینی,متن ادبی, ] [ 8:3 ] [ رهگذر ]

ابرهای رحمت باریدن گرفت و انوار حکمت تابش آغازید. آسمان تابان شد و زمین نورباران. نوزادی آسمانی چشم به جهان گشود و دامان حمیده از تولد کودکی از آل یاسین سبز گشت. آسمان گل آذین شد، زمین بساط شادی گسترانید و فرشتگان به تماشای هفتمین ستاره تابناک آسمان امامت و ولایت آمدند، و موسی، آن باب الحوائج درماندگان و نیازمندان، به جهان هستی گام نهاد.

ای درگاه نظر رحمت الهی، ای شفیع روز جزا، ای کوه حلم و بردباری، ای عبد صالح خداوند عالمیان، ای فرو برنده خشم در دشواری ها، ای بهترین آفریدگان و ای محبوب و همراز پدر، قدوم سراسر عطوفت و مهرت، مبارک و گلباران!

سلام بر کاظم آل محمّد صلی الله علیه و آله

سلام بر تو که وارث نیکان و آبروبخش نیاکانی؛

سلام بر تو که نیازمندان را باب الحوائجی؛

سلام بر نام معطر و زیبایت، که الهام بخش صبوری، شکیبایی و بردباری است؛

سلام بر سجاده ای که از اشک هایت خیس می شد؛

و بر زمینی که پیشانی و صورت بر آن می نهادی؛

و بر آن دست ها، که به درگاه خدا می گشود؛

سلام بر آن گوهرها که از آسمان چشمانت بر گونه نورانی ات می چکید؛

سلام بر غُل و زنجیری که از بوسه بر دست و پایت قداست یافت؛

سلام بر مرقد نورافشانت، که آسمان تیره عراق را روشن، و جان های شیعیان مظلوم آن دیار را گلشن ساخته است؛

سلام بر تو، بر پدران و فرزندانت و بر شیفتگان و پیروانت؛

سلام بر تو، که مایه افتخار اسلامی و شیعه به وجود تو می بالد.

ایران، همراه عشق تو، پیکر فرزندان بسیاری از نسل تو را در آغوش کشیده است؛

خراسان، راضی است که «رضا»ی تو را دارد؛

شیراز، حمد می کند که «احمد» تو در آنجاست؛

قم به خود می بالد که پایتخت تشیع و فقاهت، «معصومه» تو را در بردارد؛

و.. . شهرها و روستاهای بسیار، نوادگان تو را چونان گنجی در سینه های خود به امانت نگه می دارند که هر کدام منبع برکات فراوان اند؛

حتی «حوزه علمیه»، درخت پرثمری است که در بوستان حرم دخترت روییده و شکوفه ای است که بر شاخه «حرم اهل بیت» شکفته است؛

سلام بر تو و بر اراده و صبوری ات؛

سلام بر تو، که حکومت ستم، از نستوهی تو به ستوه می آمد؛

و زندان‎بانان، اسیر صفا و بندگی تو می شدند؛

سلام بر تو و بر حرم تو در کاظمین، که قبله اهل ولاست و کعبه عشق است و منزلگه شوق؛

سلام بر تو، کاظم آل محمد

جواد محدّثی


موضوعات مرتبط: ادبی ، ،
برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 28 آبان 1394برچسب:نوزادی آسمان,متن ادبی,میلاد امام کاظم, ] [ 16:55 ] [ رهگذر ]
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
امکانات وب